» 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها
لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(سوره روم، آیه ۳۰)

امتیاز: ضعیفمتوسطخوبخیلی خوبعالی
Loading...

تاریخ ایجاد مطلب: 1398/03/10    

برگزیده سخنان علامه طباطبایی(ره) در باب فطرت

«تنها اسلام است که دینى حنیف (میانه‏رو) و براساس فطرت‏ انسانى استوار است[۱]»

«اسلام محیط زندگى مادى انسان را که زندگى به تمام معنا اجتماعى است و در آن از همه وسایل مادى استفاده مى‏شود زمینه تعلیم و تربیت خود قرارداده و طبق آنچه فطرت‏ انسانى و آفرینش ویژه وى هدایت مى‏کند مقرراتى وسیع نسبت به اعمال فردى و اجتماعى و کلى و جزئى انسان وضع فرموده که برنامه کامل تربیت و تکمیل اوست‏.[۲]»

«فطرت‏ انسانى تا انسان انسان است همان است که هست و همان خواهد بود و انسان در هر مکان و زمانى و با هر وضعى زندگى کند طبیعت و فطرت‏ انسانى خود را دارد و طبیعت و فطرت‏ راهى در پیش پاى وى گذاشته، خواه آن را بپیماید یا سر باز زند.[۳] »

«اسلام- یعنى راه فطرت‏ و طبیعت- همیشه راه حقیقى انسان در زندگى‏اش است و با این وضع و آن وضع تغییر نمى‏پذیرد و خواست‏هاى طبیعت و فطرت‏- نه خواست‏هاى عاطفى و احساسى و نه خواست‏هاى خرافى-، خواست‏هاى واقعى او و سر منزل فطرت‏ و طبیعت و سرمنزل و مقرّ سعادت و خوش‏بختى اوست. خداى متعال در کلام خود مى‏فرماید:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذ لِکَ الدِّینُ القَیِّمُ»؛

«با استوارى و در حال اعتدال با دین مواجه شو، یعنى با همان آفرینش ویژه خدایى که مردم را براساس آن آفریده در آفرینش خدا تغییر و تبدیل نیست- ثابت است- آن است دینى که زندگى مردم را مى‏تواند اداره کند.[۴] »

«مسیر زندگى واقعى انسان که سعادت و خوش‏بختى حقیقى او را دربردارد، راهى است که طبیعت و فطرت‏ به سوى آن هدایت مى‏کند و براساس مصالح و منافع واقعى که مطابق اقتضاى آفرینش انسان و جهان مى‏باشد پایه‏گذارى شده، خواه با خواست‏هاى عواطف و احساسات تطبیق پذیرد و خواه نپذیرد، زیرا عواطف و احساسات درخواست‏هاى خود باید از راهنمایى طبیعت و فطرت‏ پیروى کند و محکوم آن باشد، نه طبیعت و فطرت‏ از خواست‏هاى بى‏بند و بارانه عواطف و احساسات؛ و جامعه بشرى زندگى خود را براساس واقع‏بینى بنا کند نه بر پایه لرزان خرافه‏پرستى و ایده‏آل‏هاى فریبنده عواطف و احساسات.[۵] »

«قوانین اجتماعى معمولى پیرو خواست اکثریت افراد جامعه (نصف+۱) مى‏باشد، ولى قوانین اسلامى بر وفق هدایت طبیعت و فطرت‏ است که نشان دهنده اراده خداى متعال مى‏باشد و از همین جاست که قرآن کریم حکم و تشریع را انحصارى ساحت کبریاى خداوندى مى‏داند، چنان‏که مى‏فرماید:

«إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ»؛[۶]

و «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»؛[۷]

کیست که در حکم بهتر از خدا باشد براى اهل یقین.

«و هم‏چنین آنچه در جامعه‏هاى معمولى حکم‏فرماست، خواست اکثریت افراد یا خواست یک فرد دیکتاتور مقتدر مى‏باشد، خواه با حق و حقیقت وفق دهد و مصلحت واقعى جماعت را تأمین کند و خواه نه، ولى در جامعه حقیقى اسلامى حکومت از آن حق و حقیقت است و خواست افراد باید از آن تبعیّت و پیروى نماید.[۸] »

«به واسطه انحراف و کج‏بینى که بر اثر بى‏بندوبارى افراد امروزه گریبان‏گیر فطرت‏ و طبیعت شده، تا اندازه‏اى رابطه شناسایى میان طبیعت و فطرت‏ و میان راه و روشى که خود نشان داده بریده شده، ولى در چنین وضع نامساعدى روش عقلایى این است که با وضع نامساعد مبارزه و نبرد شود تا زمینه مهیا گردد، نه این‏که گرداگرد طبیعت و فطرت‏ منحرف خط بطلان بکشند و به‏کلى از سعادت و خوش‏بختى انسانى نومید شده، چشم پوشند.[۹] »

««انسان طبیعى» یعنى انسانى که فطرت‏ خدادادى را داشته و شعور و اراده او پاک باشد و با اوهام و خرافات لکه‏دار نشده باشد که ما او را «انسان فطرى» مى‏نامیم.[۱۰] »

«انسان فطرى با فطرت‏ خدادادى خود درک مى‏کند که جهان پهناور هستى از کوچک‏ترین اجزاى اتمى آن گرفته تا بزرگ‏ترین کهکشان‏ها، با نظام شگفت‏آور و با دقیق‏ترین قوانین جاریه خود به سوى خداى یگانه برگشته، و پیدایش آن و آثار و خواصى که به دنبال پیدایش به وجود مى‏آید و فعالیت‏هاى بیرون از شمار آن، همه و همه آفریده و ساخته اوست.[۱۱] »

«اسلام نیز که دینى است فطرى و پایه احکام و قوانین آن بر روى اساس آفرینش گذاشته شده است، مسئله ولایت را که مسئله‏اى است فطرى الغا و اهمال ننموده، بلکه به اعتبار دادن به آن یک حکم فطرى انسانى را امضا کرده، به جریان انداخته است.[۱۲] »

ا«سان از راه الهام تکوینى و هدایت فطرت‏ و خلقت با یک سلسله معلومات و افکارى مجهز است که در تکاپوى زندگى ضامن سعادت وى مى‏باشد و با به کار بستن آنها با سازمان آفرینش توافق پیدا کرده، هیچ‏گونه تضاد یا تنافى و یا برخوردى با حرکت عمومى و کاملى جهان پیدا نخواهد کرد تا منجر به انهدام سازمان کمالى خود بشود.[۱۳] »

«احکام ضرورى فطرت‏، در اسلام امضا شده و یکى از ضروریات و واضحات احکام فطرت‏ به معنایى که بیان کردیم، همان مسئله ولایت است‏[۱۴]»

«این‏که جهات اجتماعى زندگى انسانى اداره کننده و سرپرستى مى‏خواهد از بدیهیات فطرت‏ است و چنان که گذشت آیات قرآنى که بناى دین را بر روى فطرت‏ مى‏گذارد، در اثبات این‏که ولایت یک مسئله ثابت و غیر متغیّر دینى و به اصطلاح از مواد شریعت است، کافى است.[۱۵] »

«هر انسانى با فطرت‏ انسانى خود راه زندگى را در جایى که با اجتهاد عاجز است با تقلید مى‏پیماید و بنابراین دستور اجتهاد و تقلید در اسلام ارشاد مردم خواهد بود به سوى روشى که فطرت‏ انسانى به آن هدایت مى‏نماید.[۱۶] »

«انسان با فطرت‏ خدادادى و موجودیت تکوینى خود یک موجود استدلالى است و طبعاً هم در نظریات علمى و هم در قضایاى علمى خود راه استدلال مى‏پیماید.[۱۷] »

«اسلام آرمان تعلیم و تربیت خود را احیاى فطرت‏ انسانى (به وجود آوردن انسان طبیعى) قرارداده است‏.[۱۸]»

«انسان به حکم فطرت‏ و غریزه خود، قدم به جامعه مى‏گذارد و زندگى اجتماعى را آغاز مى‏نماید، ولى اساس زندگى اجتماعى انسان که زاییده نیروى فطرت‏ است، جز با همان نیرو پایدار و برقرار نمى‏گردد و تنها کارى که جامعه مى‏تواند انجام دهد، اصلاح همان اصول فطرى و تنظیم آن به صورت نوامیس اجتماعى است.[۱۹] »

«انسان با فطرت‏ خدادادى و سرشت کنجکاو خود، پیوسته واقع را مى‏خواهد و مى‏جوید نه پندارهاى پوچ و خرافى را و نسبت به واقع خضوع و کرنش مى‏نماید نه نسبت به هر بازیچه و گزاف و اسلام نیز که خود را دین فطرى معرفى مى‏نماید، در کلیات دعوت خود از انسان تنها همین یک کلمه را مى‏خواهد که: طبق میثاقى که به دست آفرینش از وى گرفته شده است و به موجب آن به‏نداى حق و حقیقت اجابت نموده از حق تبعیت کند.[۲۰] »

«انسان اگر براى حق و حقیقت ارزشى قائل شود و به رغم حکم فطرت و سرشت خود با حق و حقیقت دشمنى نورزد و در اولین قدمى که در این راه برمى‏دارد، اصول اولى این فطرت را که همانا اصول سه‏گانه دین اسلام (توحید، نبوت و معاد) را درک‏ نموده خواهد پذیرفت.[۲۱]»

«پیامبران براى دعوت به حیات طیبه؛ یعنى حیات قلب و فطرت‏ و عقل مبعوث شدند.[۲۲] »

«به حکم فطرت‏، با دشمنان خارجى جامعه باید جنگید و از خسارت جامعه دفاع کرد، هم‏چنان با دشمنان داخلى جامعه باید به مبارزه و جنگ برخاست.[۲۳] »

«اگر انسان در آینده خود و در جهانى جز این جهان، «روزى» نداشته باشد که در آن «روز» به حساب نیک و بد اعمال وى رسیدگى شده پاداش مناسب داده شود، چنین فکرى- نیکوکارى خوب و لازم‏التحصیل و بدکارى بد و لازم الاجتناب است- در نهاد و فطرت‏ انسان گذاشته نمى‏شد.[۲۴] »


[۱] –  بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۳۶

[۲] -بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۳۹

[۳] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۵۸

[۴] -بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۵۹

[۵] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۶۱

[۶] – یوسف، آیه ۴۰

[۷]– مائد، آیه ۵۰

[۸] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۶۲

[۹] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۶۳

[۱۰] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۷۷

[۱۱]– بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۷۸

[۱۲] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۱۵۷

[۱۳] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۱۵۹

[۱۴] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۱۶۰

[۱۵] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۱۷۳

[۱۶] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۲۱۳

[۱۷] – بررسى هاى اسلامى، ج‏۱، ص: ۲۱۴

[۱۸] -بررسى هاى اسلامى، ج‏۲، ص: ۱۳۱

[۱۹] -بررسى هاى اسلامى، ج‏۲، ص: ۲۴۷

[۲۰] – رسالت تشیع در دنیاى امروز، ص: ۱۰۶

[۲۱] – رسالت تشیع در دنیاى امروز، ص: ۱۰۷

[۲۲]– حکمت برین:، ص: ۷۰۵

[۲۳] – تعالیم اسلام، ص: ۳۵۴

[۲۴] – تعالیم اسلام، ص: ۱۸۳

علامه و فطرت

لطفا نظر خود را بنویسید: